تقریبا همه چی

 هوان را هر نفس از تيرها فريادهاست

ليك صحرا پر ز بانگ خنده صيادهاست



گل بغارت رفت و چشم باغبان در خون نشست

بسكه از جور خزان بر باغها بيدادهاست



غنچه ها بر باد رفت و نغمه ها خاموش شد

هر پر بلبل كه بيني نقشي از آن يادهاست



باغبان از داغ گل در خاك شد اما هنوز

هاي هاي زاريش در هوي هوي بادهاست



گونه ام گلرنگ و چشمم پرده پرده غرق اشك

لب فرو بستم ولي در سينه ام فريادهاست


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:3 توسط جن| |

 من را به غیر عشق به نامی صدا نکن


غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن
 

ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:2 توسط جن| |

 شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم
نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم
من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه
کنم

نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:1 توسط جن| |

 

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری

 

 صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی

بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی

خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا

 می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه

 هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه

خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه

نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه

خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره

 بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره

خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه

 نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه

خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه

تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه

 خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن

بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن

 خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی

 وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی

خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی

از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟

خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی

اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی

خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه

بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه

 خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی

 کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی

خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه

چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه

 خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون

اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون

 خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن

  چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن

 خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت

اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت

 خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت

دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت

 خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه

  که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه

 خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی

 تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی

خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی

از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی

خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره

ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره 


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:52 توسط جن| |

  

 براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست

 


براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست،

 


چه روزها و شبهايي كه به يادش سپري كردم

 


براي ان مينويسم كه روزي دلش مهربان بود

 


مي نويسم تا بداند دل شكستن هنر نيست

 


نه دگر نگاهم را برايش هديه ميكنم ، نه دگر دم از فاصله ها ميزنم

 


و نه با شعرهايم دلتنگي ها را فرياد مي زنم

 


مي نويسم شايد نامهرباني هايش را باور كند


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:50 توسط جن| |

 
به سلامتي دختري که دورش پر پسره اما دلش گير يه نفره.....

به سلامتي دختري که خيلي کسا مي خوان باهش باشن اما اون يه نفر رو مي خواد.....

به سلامتي دختري که فقط واسه 1ساعت ديدنت.... 5ساعت توي راهه..... 

ولي هيچ انتظاري ازت نداره....

به سلامتي دختري که تمام زندگيشي.... اما اون يه ذره از زندگي تو هم نيست....!


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:47 توسط جن| |

 
هيچ باراني ردپاي خوبان را از کوچه هاي خاطرم نخواهد برد . 

دوست داشتن خوبان هميشه گفتني نيست گاهي سکوت 

است گاهي نگاه و گاهي يک پيام .....

دوسـتتـان دارم و در ايـن روزهاي اخـر پـاييز ارزوي شادي 

روز افــزون بـراي همه شما عزيزانم دارم.


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:47 توسط جن| |

 چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:44 توسط جن| |

 هی فلانی! 
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
 هرجا که دلت میخواهد برو…
 فقط آرزو میکنم
 وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
 و اما من…
 بر نمیگردم که هیچ!
 عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
 که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!

نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:43 توسط جن| |


Power By: LoxBlog.Com